دانیـــــالدانیـــــال11 سالگیت مبارک

دانیــــــال

روز دوم

دو روز گذشت مامان اما تو حتی سراغشم نگرفتی... یعنی مامان دوسم نداری؟  فقط دیروز ظهر گفتی " مامان مم` " و تموم  خیلی راحت روی پا خواب میری اما من غصه دارم دلتنگ نوازشاتم...‌ 
30 مهر 1393

مرد شدن ات

مرد من پسرم.. امروز هم با تمام دلهره ها و نخواستن ها گذشت و مامانت مجبور به کاری شد که هیچ‌وقت راضی به انجامش نبود.. دیشب ساعتای دو شب با هق هق گریه تصمیم گرفتم فردا نریم خونه ی مامان بزرگی برای از شیر گرفتنت..  صبح که شد خودت ساعت هفت پا شدی و منم گفتم حتما خیره .. با خودم گفتم میرم اما مسجد نمیریم.  که مامان بزرگی دعوام کرد و گفت آخرش که چی.. رفتم دوش گرفتم ولباس نو تنت کردم و با وضو از دوتا سینه شیر خوردی..احتمال دادم توی مسجد بازیگوشی کنی و حاضر به سینه گرفتن نباشی که همینطورم شد.. اذان ظهر اونجا بودیم نماز خوندیم و شروع کردم دعا خوندن و انار دون شده هاتو هم یاسین خوندم هرکاری کردم تو بغلم نیومدی شیر بخوری با کلی اصرار...
28 مهر 1393

درد آورترین روزهای مادرت

سلام پسر قشنگم..  مامان خیلی بده؟نه؟ ( اگه بیداربودی و میپرسیدم میگفتی با تاکید که "نه" )  آره مامان خیلی وقته صحبت میکنی مامان میگی بابا میگی آب میگی نه میگی توتو میگی آآآببره ، گابه، هاپا ، شو= شکلات ، توپ ، تووپ`ه = توپ قلقلی یا هرچیز خوشمزه ایی مثل سیب زمینی سرخ شده یا چیپس پفک و امروزم میگی برووو وقتی که م`  = شیر میخواستی ولی بابا نذاشت بدم و گریه میکردی به بابا میگفتی برو آره مامان دیگه نباید شیربخوری ، اجبار شده ناخواسته محروم شدی... آخه خواهر کوچولوت تو راهه،  تورو باید از پنج ماهگی خواهرت میگرفتم دلم نیومد تا الان که شیش ماه و نیمه.. مامان میخواد که بهت مم` بده با تمام دردایی که زمان مکیدن میکشه اما برای خ...
28 مهر 1393
1